قصه من وموش موشیها
سلام به خوشگلهای خودم ناز نازیهای مامانی فرشته بابایی فاطمه گلی خودت میگی من فرشته باباییم فدات بشم بعضی وقتها لج ولجبازیت اونقدر حرصمو در میاره که دلم می خواد سرمو بکوبم به دیوار ولی با یه بوسه خودتو تو دلم جا می کنی میای بوسم می کنی میگی مامان من حواسم نبوداااااا ببخشید آخه نازیلا جون من با شما چکار کنم یه با رمیشید نق نقو ولجباز یهو میشی فرشته ودوست داشتنی همین امشب داشتم از دستت دیوانه می شدم ..................................................... می گفتم: بیا شام بخور شما: نمی خوام گرسنم نیست شما بخور من فقط میگوشو می خورم پلوشو شما بخورید من: نمیشه باید پلو هم...