فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

دختر مهتابی فاطمه گلی

سال 92 وکوچولوهای من

        سال     سلام مجددآسال نو رو تبریک میگم به همه فرشته های تی تیش مامانی خودمون ومامانای مهربون خوب حالا عید وبهار وشادی وهر کس سال نورو با برنامه ریزی شروع کرده وانشالله به خوبی به پایان برسونه ماهم شروعش تا حالا خوب بوده فقط مامانی بعد از سال تحویل بر اثر خستگی حالش بهم خورد آخه فشار خیاطی یک طرف کار خونه وبچه داری هم یه طرف بسیار خستم کرده بود که صبح روز عید هم به خاطر قولی که داده بودم تا یک ساعت قبل سال تحویل تو اتاق خیاطی مشغول بودم داشت حالم بهم می خورد بابات هم از وضعیتی که برا خودم به وجود آورده بودم خیلی ناراحت شد بعدس...
5 فروردين 1392

دوستان عیدتان مبارک باد

             سلااااااااااااااااااااااااااااام سال نو بر همه عاشقان مبارک باد سلامتی سربلندی سر افرازی سبز قامت سعادت سرور سخاوتمندی را برای همه آرزومندم دوستان عیدتان مبارک صد سال به این سالها سال خوبی داشته باشید تقدیم به شما   ...
1 فروردين 1392

تولد 4 ماهگیت مبارک عزیزم

سلام به پسرم قند عسلم عزیز مامان شما امروز ماهه شدید ماهگیت مبارک عشقم محمد رضای مامان ماهگیش تموم شد وارد ماه شد چه زود گذشت قربونت برم که روز به روز نازتروشیرینتر میشی همه عااااااااااااااااااااااااااشقتن نمی دونی چقدر طرفدار داری وبدبه حال اونهایی که اصلآ بهت نگاه نمی کنند به خودشون بد می کنند  عزیز دلم ولی در عوض هرکی حتی مشتریهای مامان هم که برای اولین بار می بینتت بغلت می کنند وکلی باهات بازی میکنندمخصوصآ خاله فاطمه عاشقته دیشب به زور از دستش دراوردیم شمارو، ولی حیف که دانشگاه داره وگرنه خیلی کمکم بود همین امشب دختر عمه بابایی به عشق شما گلم،با شوهرش(آقای آتشی) ...
25 اسفند 1391

فاطمه آزمایش می دهد

سلام به بچه های شیرینتراز عسلم این روزا مشغله از بس زیاده که همه مامانا زود خسته میشن منم که نمی دونم به کدوم کارم برسم بیماری شما هم که منو خسته تر کرده سه روزی میشه داروتونو قطع کردم ولی فاطمه که تمومی نداره مدتیه که میگی دلم دردمیکنه وقتی رفتم بیش دکتر که برات سنو بنویسه خانم دکتر بهش برخورد که خودم تجویز کردم خنده اش گرفت گفت اول باید آزمایش ادرار ومتفوع وقند بده اگه موردی نداشت در آخر اگه دوست داشتید می تونید سنو بدیدبی ربط هم نمی گفت من کار اخر رو اول می خواستم انجام بدم آخه خیلی نگران بودم وقتی خانم دکتر داشت شکمتو معاینه می کرد شکمتوکه فشار می داد می گفت اینجا درد داره؟جواب دادی...
21 اسفند 1391

پیشرفت فاطمه

پیشرفتهای فاطمه خیلی شعر حفظی که دقیقآ تعدادشو حفظم نیست باید بشمارم ولی حدود بیست به بالاست رنگ زرد، آبی ،قهوه ای(خودت میگی کهوه ای) صورتی ، مشکی،سبز رو یاد گرفته البته رنگها تنها چیزیه که دیر یاد میگیری هرچی بهت میگم زود فراموش میکنی فعلآ اینا رو بلدی شکل دایره ومثلث رو خوب بلدی ومیکشی   رو شکل قلب یه جورایی خیلی تاکید می کنی هرجا که قلب ببینی ذوق زده میشی می گی ماماااااااااااان کلب فدای کلب پراز احساست برم مامان جان مامانی می دونی که شما قلب منین اگه نباشین منم نیستم بدون شما زندگی واسی من وبابا معنایی نداره پس همیشه بتپیدتاماهم باشیم در کنارتون &...
17 اسفند 1391

خرید...................کامل شد

سلام به شکوفه های نو بهاریم ودوستان گل بهاریم همگی خوبی؟ اینجا که چندروزی از بوی بهار خبری نبود وهمش تابستون بود گرمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ولی به لطف خدای مهربون امشب کلی هوا با حال شده پنجره ها بسته اند هوا یه کم بارانیه با وجود اینکه ساختمون ما از همه خونه هایی که رفتم خیلی گرمتره هرکی وارد میشه میگه وای چقدر خونتون گرمه ولی ما به گرماش عادت کردیم خوب پیشاپیش عیدرو به همه دوستان خوب ومهربون وخانواده گرامیشون تبریک میگم سالی خوب داشته باشید همراه با سلامتی خوب حالا بریممممممممممممممممم دیروز دوتا لباس مجلسی داشتم که تموم شد اومدن بردن از فکرش راحت شدم که به...
16 اسفند 1391

نمیشه که دیگه بیمار نشید؟

سلاااااااااااااااااااام کوچولوهای نازم  بازم معذرت می خوام که چندروز نیومدم آخه از بس گرفتارم که شب خسته وکوفته زود خوابم میبره که نای اومدن به نت رو ندارم مریضیه شما شیطون بلاها یه طرف خیاطی وکار خونه ودر کل مسئولیت خونه وقتی بابایی نیست هم یه طرف خونه تکونی هم که مونده حالا مجبورم اتفاقات همه این روزهارو همه رو یک جا بنویسم  امیدوارم که خسته نشید برای دیدن بقیه مطالب وعکسها ا روز پنجشنبه از صبح باز خیاطی اشپزی ورسیدگی به کار خونه عصر هم که سه تایی رفتیم بیرون برای خرید یه خرت وپرتهایی و وسایله ترشی اخه دلم لک زده براترشی خانگی شب هم تر...
14 اسفند 1391

روز شماری دیگر............

سلااااااااااااااام گلهای بهشتی ناناز خانم وگلابتون مامانی بابایی دیروز رفت سر کار ومعلوم نیست کی بیاد مدتی که پیش ما بود به بودنش عادت کرده بودیم حالا که رفته حسابی دلمون گرفته صبحها که شما خوابید میرم تو گارگاه خیاطی مشغول میشم تو این بین غذا هم درست می کنم تازه یکی دوبار هم داداشی بیدار میشه بهش شیر میدم خوابش می کنم عصر هم اگه شد باز مشغول خیاطی میشم امروز هم تا ظهر گارگاه بودم بعداز ظهر هم سه تایی رفتیم خونه آقا جون حیدر داداشی روگذاشتیم پیش مامانم رفتیم خرید یه کم برا خونه خرید کردیم چند تا هم لباس برا خودتو داداشت خریدم ولی خرید اصلی هنوز مونده     شب هم خونه آقا جون م...
9 اسفند 1391

شیرین کاری فاطمه و یادی از کوچکیهاش به روایت تصویر

سلام امروز یک شنبه 6 اسفند91 است آخرین فصل زمستون داره تموم میشه وبهار زیبا در راه هست بهاری که با اومدنش غبار غم وخستگی رو از تن همه مامی زداید وشادی رو به کلبه دلمون هدیه می دهد از همین حالا برای سلامتی خوشبختی وسعادتمندی همه گلهامون وهمه پدرهاومادران مهربون دعا می کنم سالی خوش همراه با سلامتی داشته باشید که هیچ چیز بهتراز سلامتی نیست   واما از جوجوهای خودم خدارا شکر خوبید فاطمه گلی شماهم که دیگه خوب شدید البته هنوز دارو مصرف می کنید تا دوره درمانت تموم شه دیشب رفته بودیم خونه عمو عباس بحرینی دوست بابایی کلی با ساینا بازی کردید ساینا جون بسیار دختر مودب ومهربونیه بر خلاف بیشتر ...
6 اسفند 1391