فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

دختر مهتابی فاطمه گلی

تولد 4 ماهگیت مبارک عزیزم

سلام به پسرم قند عسلم عزیز مامان شما امروز ماهه شدید ماهگیت مبارک عشقم محمد رضای مامان ماهگیش تموم شد وارد ماه شد چه زود گذشت قربونت برم که روز به روز نازتروشیرینتر میشی همه عااااااااااااااااااااااااااشقتن نمی دونی چقدر طرفدار داری وبدبه حال اونهایی که اصلآ بهت نگاه نمی کنند به خودشون بد می کنند  عزیز دلم ولی در عوض هرکی حتی مشتریهای مامان هم که برای اولین بار می بینتت بغلت می کنند وکلی باهات بازی میکنندمخصوصآ خاله فاطمه عاشقته دیشب به زور از دستش دراوردیم شمارو، ولی حیف که دانشگاه داره وگرنه خیلی کمکم بود همین امشب دختر عمه بابایی به عشق شما گلم،با شوهرش(آقای آتشی) ...
25 اسفند 1391

نمیشه که دیگه بیمار نشید؟

سلاااااااااااااااااااام کوچولوهای نازم  بازم معذرت می خوام که چندروز نیومدم آخه از بس گرفتارم که شب خسته وکوفته زود خوابم میبره که نای اومدن به نت رو ندارم مریضیه شما شیطون بلاها یه طرف خیاطی وکار خونه ودر کل مسئولیت خونه وقتی بابایی نیست هم یه طرف خونه تکونی هم که مونده حالا مجبورم اتفاقات همه این روزهارو همه رو یک جا بنویسم  امیدوارم که خسته نشید برای دیدن بقیه مطالب وعکسها ا روز پنجشنبه از صبح باز خیاطی اشپزی ورسیدگی به کار خونه عصر هم که سه تایی رفتیم بیرون برای خرید یه خرت وپرتهایی و وسایله ترشی اخه دلم لک زده براترشی خانگی شب هم تر...
14 اسفند 1391

روز شماری دیگر............

سلااااااااااااااام گلهای بهشتی ناناز خانم وگلابتون مامانی بابایی دیروز رفت سر کار ومعلوم نیست کی بیاد مدتی که پیش ما بود به بودنش عادت کرده بودیم حالا که رفته حسابی دلمون گرفته صبحها که شما خوابید میرم تو گارگاه خیاطی مشغول میشم تو این بین غذا هم درست می کنم تازه یکی دوبار هم داداشی بیدار میشه بهش شیر میدم خوابش می کنم عصر هم اگه شد باز مشغول خیاطی میشم امروز هم تا ظهر گارگاه بودم بعداز ظهر هم سه تایی رفتیم خونه آقا جون حیدر داداشی روگذاشتیم پیش مامانم رفتیم خرید یه کم برا خونه خرید کردیم چند تا هم لباس برا خودتو داداشت خریدم ولی خرید اصلی هنوز مونده     شب هم خونه آقا جون م...
9 اسفند 1391

بهبود بیماری فاطمه گلی

سلام وصد سلام به موش موشیهای گلم که با شماست که نفس می کشم وبا هرنفس شما زنده ام نمی دونید اگر شما نبودید الان من چه حالی داشتم من عاشق بچه ام خدایا دوستت دارم بی نهایت وشکر به خاطر این همه لطف پس سپاس مرابپذیز وهرکس بچه نداره خدایا بهش بده وهرکی هم داره برایش حفظ کن خدایا بچه های من رو هم به من ببخش وهمیشه سالم باشن وهمه بچه های دنیا الخصوص بچه های نی نی وبلاگ بعد از اینکه فاطمه بیماری اسهال واستفراغش برگشت دوباره بردیم پیش دکترش اونم 4تایی دیروز صبح بعداز کلی استفراغ واسهال کلی منو بابایی رو ترسوندی وقتی آماده شدی که برید گریه کردی که باید همه با هم بریم ...
4 اسفند 1391
1