ورود به ماه هشتم
کوچولوی نازم بمیرم که روز به روز جات تنگتر میشه آخه توماهی
هستی که بیشترین رشدت شروع شده داری بزرگ میشی
منم که طبق معمول حالم مساعدنیست دست راستم خیلی
درد می کنه ولی دارم به خاطرت تحمل می کنم شمادخترگلم
که به دنیااومدی می دونم که تمام دردهام هم ازبین میرن
گلی جون امروز 2شنبه هست وتو8 ماه رفتی یعنی 11روزه
که وارد 8ماه شدی که خطرناکترین ماهه
19روز دیگه واردماه نهم میشی ومن اون وقته که خیالم
راحت می شه وروزشماریها وشمارش معکوس برای به
دنیااومدنت شروع میشه عزیزم این روزها همه از من
می پرسن که بچه پس کی دنیا میادانگاراونااز خودم
عجولترن همه دوست دارن بدونن شما چه شکلی
هستی بخصوص که تو خانواده بابات تونوه ها شما
تک دخترید
واین خیلی برای من وبابات جذابیت داره
خانمی بابات هم که سرکاره 28 همین برج میادمن هم که
دل نگرانم که نکنه بابات برای تولدت نباشه نکنه
یه وقت بهش مرخصی ندن من که مرتبابهش گوشزد می کنم
بابایی میگه مگه من دوست ندارم باشم ولی اگه خدایی ناکرده
بهم مرخصی ندن من که نمی تونم کاریش کنم
ولی من دلم روشنه که بابایی هست چون این حقه من وتوهست مگه نه دخترم؟
شمابهتراز هر کس حرف دل منو می فهمی چون تو نیمی از
وجود منی درون منی پس توکه پاکترینی از خدابخواه تاباباتو
برسونه
دوستت دارم
مامان فاطمه خوشگله
88/8/11 شنبه ساعت 3/45 بعدازظهر