فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

دختر مهتابی فاطمه گلی

عملکردهای اوایل هفت ماهگی

1392/2/31 23:39
946 بازدید
اشتراک گذاری

 

شکوفه های نازم سلامLeaf smiley 015

وروجکهای شیطون بلای من سلامLeaf smiley 015

می دونید من این روزها خیلی خسته میشم اخه محمد رضا شما خیییییییییییییییلی شیطون شدید Leaf smiley 010اگه بدونید چه مزه هایی

می ریزی Leaf smiley 011صبح نزدیکای ظهر با آبجی با هم پا میشید اول

تو رخت خواب کمی بازی می کنی آواز می خونیLeaf smiley 016 البته

اگه من پیشت نباشم بعد صدام می زنی البته به روش خودتLeaf smiley 018

فقط خودم می دونم داری صدام می زنی امروز یه لحظه تو اتاق

خیاطی بودم صداتو شنیدم تاکارمو انجام دادم می خواستم بیام از

تخت خودتو انداختی پایین نمی دونی چه حالی شدمLeaf smiley 005

خیلی ترسیدم یه کم دیر کردم چه شد فدات بشم مامانی خیلی

گریه کردیLeaf smiley 008 تو چشام نگاه می کردی یه جوری اشک

می ریختیLeaf smiley 021 می دونستم توقع ت شده داری با چشمات

ازم گلایه می کنی آخه چکار کنم شب پیش خودم می خوابی اطرافت

هم بالشت چیده بودم ولی شیرجه می زنی Leaf smiley 003

اگه هم پیشت باشم یه نگاه بهم می کنی می زنی زیر خندهLeaf smiley 007

وخودتولوس می کنیLeaf smiley 011 بعد کلی با منو آبجی بازی می کنی

 

خوشگلم این روزا هرچی که می بینی میری سمتش وتو دهنت

 می کنی حالاداری خودتو به کیف می رسونی

ببین این شکلی هم دستامو تو دهنم می کنم

اینم یه شکل دیگه

خوب تو هر حالی دستم تو دهنمه

ها ها ها چیه خوب بگیر عکس بگیردیگه

مامانی این همه عکسو می خوای چیکار؟

خسته شدممممممممممممممم

بابا بسته فلاش موبایلت کورم کرد

 

بهتره سرمو بزارم زمین بخوابم مثل اینکه مامان حرف منو نمی فهمه

(قربونت برم محمدم نمی دونی وقتی غذا یا سفره غذا رو می بینی

با چه ذوقی خودتو می رسونی چند وقت پیش وقتی سفره پهن بود

می بردم کنار سفره می خوابوندمت از بس حرص می خوردی ونگاهمون

می کردی که دیگه اجازه نمی دم سر سفره باشی دلم آب میشه یه مدت

لاغر شده بودی مامانم می گفت مال اینه که حرص میخوره موقع غذا خوردن، بمیرم برات مامانی شایدم به همین خاطر بوده)

حالا حمله به طرف غذای آبجی

نکن داداشی دستت کثیف میشه هااااااااااااا

اینجا داشتی حرفهای شیرین می زدی فاطمه گلی

واسا ببینم چی می گفتی

هااا داشتی می گفتی وقتی من کوچولو شدم اجازه می دی داداشم

منو بغل کنه نگاه من بزرگم  داداشمو بغل کردم

ای فدای دوتاییتون

همش دوست داری داداشتو بغل کنی ولی هنوز نمی تونی خوب

نگهش داری چند بار پیشت با کله رفت تو زمین کلی هم بچه م گریه کرد

حال اگه گفتید اینجا چیه چه خبره؟

بریم ببینیم

این مرغ فاطمه هست که عمو اکبر شوهر عمه شهربانو بهش داده

بود خوب حالا زیر پاهاش تخم گذاشتیم تا واسی فاطمه جوجه بیاره 
شکلکهای جالب آروین

نگاه کمرش بیچاره این بلا رو خروسی که دایی عیسی بهت داده بود

به سرش دراورده شکلکهای جالب آروین

آبشم کثیف شده من که می ترسم عوضش کنم می ترسم نوکم

بزنه یه بار سعی کردم ولی از بس بال بال زد که زدیه دونه تخمشو

شکوند بیچاره تا 21 روز ببینم زنده باشه یا نه

 شکلکهای جالب آروین

دارم ماست می خورم این اولین باریه که مامانم بهم ماست داده

به به چقدر خوشمزه بود بذار انگشتامو هم بخورم

مامان بازم بهم میدییییییییییییییی

دیروز صالحه دختر خاله زهره اومده بود خونمون کلی خوش گذشت

با هم بازی کردیم

ماشالله نمی ذارید یه عکس درست وحسابی ازتون گرفت

حالا دوچرخه سواریهورا

اینجا چادر انداختی رو بالشتا می گی مامان بیا ازمون عکس بنداز

 تقلیییییییییییییدقهقهه

عشقولانههههههههههههههههههه

قهقههقهقهه

برید کنار که منم اومدددددددددددددددددددددددم

ای جاااااااااااااااااااااااااان

آخ جون یه چیزی دارم می بینم

زود برم بردارم

 

اخ جون بالاخره بهش رسیدم

حالا می خورمش

عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتونم 

امروز چون یه مانتو مدل دار داشتم که بدوزم وشما نمی گذاشتید

به خاله زهره زنگ زدم که یه چند ساعتی پیشش باشین تا بتونم

بدوزم خاله بیچاره با اینکه درس داشت قبول کرد تازه خیییییییلی

هم خوشحال شد فاطمه جونی شما هم چون حوصله ت سر رفته

بود از خدا خواسته رفتید با صالحه کلی بازی کردی غروب هم اومدم

دنبالتون چه صحنه های خوبی بود حیف موبایلمو خونه آقا جون جا

گذاشته بودم نتونستم عکس بندازم اخه محمد دایی بهرام با سینا

ورضا هم بودن رفتن تو استخر آبتنی می کردن شما هم کلی ذوق

کردید راستی قبل از اینکه من بیام صالحه رفته بود تو استخر اونم

تنهایی داشته غرق می شده که خاله زهره متوجه میشه

نجاتش میده خدا رحم کرده بود

خاله زهره اول این شکلی میشه

بعد این شکلی بعدشم این شکلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مریم--------❤
1 خرداد 92 14:11
سلام
7ماهگی محمدرضا کوچولو مبارک
معلومه که حسابی بزرگ تر و شیطون تر شدهالبته باید یاد بگیره منظم تر ماستشو بخوره


سلام ولی بچه ها با این کاراشون هست که بامزه میشن
ولی خاله ناراحت نباش زود یاد می گیرم
مریم--------❤
1 خرداد 92 14:13
چه عکس خوشگلی از فاطمه و صالحه کوچولو
مرغ خوشگلی بود ولی یه لحظه دیدمش تو عکس ترسیدم آخه وحشتناک در اومده بود

اره خروس این شکلیش کرده
مریم--------❤
1 خرداد 92 14:15
مامان امیر مهدی(سوده)
1 خرداد 92 16:47
سلام ناهید جونم خواهر گلم من از داشتن دوست گلی مثل شما به خود میبالم عزیزم.خدا پسر و دختر گلتو برات حفظ کنه محل کارم عوض شده کارم دو برابر شده اعصابم خرده برام خیلی خیلی دعا کن عزیزم .



سلام خدا نکنه عزیزم که ناراحت باشی اینکه کارت بیشتر شده یه کم سخته ولی تحمل کن عزیزم شاید تازه رفتی اینجور باشه کم کم بهتر میشه نگران نباش همه چیز خوب میشه گلم

الهام مامان علیرضا
2 خرداد 92 11:58
روزت مبارک مرد کوچک


مرسی روز علیرضا که اسم حیدر کرار رو داره هم مبارک
منتظر
2 خرداد 92 13:32
سلام آبجی
عالی کار کردی...خیلی باحال بود...
کلی ذوق..کلی خنده..
احسنت..



مرسی ابجی خانم خوشحالم
مامان سارا
2 خرداد 92 18:40
ميلاد مرتضي اسدالله حيدر است جشن ولادت علي(ع) آن مير صفدر است زوجي براي فاطمه حق آفريده است اين زادروز همسر زهراي اطهر است ولادت حضرت علی(ع) مبارک
شیما
9 خرداد 92 16:36
الهی خاله قوربونشون بره


خدا نکنه شیما جون فدات بشم عزیزم
خاله نرگس
11 خرداد 92 23:30
وای خدا چه خوردنی شده این محمدرضا. ببوسش ناهید جون از طرف من.

می بینم فاطمه خوشگلمم حسابی خانوم و بزرگ شده. خوبه با هم خوبن. می بوسمتون






مرسی خاله نرگس جون ازت ممنونم که اومدید وخوشحالمون کردید