7ماهگیت مبارک محمد رضا جان
سلام عزیز دلم فاطمه جون
قربونت برم که این روزا فقط اگه کسی باهات کار نداشته
باشه فقط کارتون می بینی وتا یه کارتون تموم شد
اگه تبلیغات باشه ویا مجری یا هرچی غیر کارتون میای میگی
مامان بیا برام کارتون بذار من بیچاره از بس میام ومیرم وکانال
عوض می کنم که پاهام خسته وخودم کلافه ،
غذا هم که نمی خوری نمی دونم چه جوری زنده ای
امروز بابایی گفت دیگه هرچی تنقلات ومیوه هست تعطیل
بهش نده که قبلآ خودم هم همین کارو کردم
ولی فایده نداره حالا بذارم یه چیزی نخوری ببین
گشنه نمی شی؟
واما محمدم می دونی امروز چه روزیه؟امروز روزیه که
ماهت تموم شده وشما شدی ماهه امروز اولین
روزیه که پا تو ماه گذاشتی وااااااااااااای خدای من چه
زود گذشت انگار همین دیروز بود که شما پسر گلم متولد
شدی
خدایا سالم وسربلند باشندکوچولوهای من واااااااای چه کنم
که وقتی انشاالله بزرگ شدید دلم برای الآنتون تنگ میشه
دیروز که 25 خرداد بود مهمان داشتیم پسر عمه بابایی آقای
آتشی با خانواده وآقا جون مرتضی با مادر جون خونمون بودند
وشما نوبت بهداشت داشتی ولی من نتونستم ببرمت شما
هم چون دوروبرت شلوغ بود اصلآ بهانه نگرفتی وخوشحال بودی
همه هم دوستت داشتن وسرگرم شما بودن
وباهات بازی می کردن امروز ساعت یازده از خواب بیدارتون کردم
ورفتیم بهداشت واسی چکاو که خوشبختانه همه چیز نرمال بود
ایییییییییییییییییی جاااااااااانم
وزن:900/8 گرم
قد:68
دور سر:5/43 بود
7ماهگیت مبارک عزیز دلم هزارتا گل رز
تقدیمت باد
اینجا فاطمه به گفته خودش اتاق درست کرده
داداششو به خونش دعوت کرده
داریم دالی بازی می کنیم خیلی خوش می گذره
روز جمعه فاطمه جونم از من خواستی که به خاله زهره زنگ
بزنم اجازه بده صالحه بیاد خونمون باهات بازی کنه که شماره
گرفتم خودت از خاله خواستی وخاله هم قبول کرد
وقتی صالحه اومدکمی رفتید اتاق بالایی بازی کردید
منم مشغول کارام بودم که صداتو شنیدم که می گفتی
صالحه من برم به مامانم بگم که تو حمومیم اول باور نکردم
فکر کردم تو تخیلات کودکانه سیر می کنید بعد که به خودم
اومدم رفت حمام با این صحنه ها روبه رو شدم استخری که
اصلآ باد نداشت گذاشته بودید زیر آب وتوش نشسته بودید
با تعدادی اسباب بازی منو که دیدید زل زدید به من
منم تعجب کردم آخه این اولین باری بود که این کارهارو
می کردید
نتونسته بودید بلوزتونو در بیارید با بلوز رفته بودید زیر آب
اینم از خواب که دیر موقع به زور باید بخوابید
ای شیطون
می دونی اینجا داشتی چکار می کردی؟ داشتی
چک وچونه منو داغون می کردی
اینم از سوپ امروز که خداراشکر دوست داشتی
عاشق عکسهای نیم رختم عزیزم
با خنده هات خیلی خوشگلتر میشی
عاشقانه های من در حال نگاه کردن تلویزیون
فدای تعجب کردنت برم مامان جان
بذار ببینم چه جوری شماره بگیرم
خوب چیکار کنم نتونستم دیگه منم می خورم مزه مزه ش می کنم این کار همیشگیمه
راه آشپزخونه رو هم خوب یاد گرفتم تا مامانمو نمی بینم می رم
تو آشپزخونه
من اومدم مامانی
خوبیییییییییییییییید؟