فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه سن داره

دختر مهتابی فاطمه گلی

روزشماری از زندگی گلهای زندگیم

1392/4/11 16:55
2,043 بازدید
اشتراک گذاری

                              

سلام به جون جونیای مامان به عسلم به گفته فاطمه

کند نباتم(قند نباتم)HONG女孩0003

این روزا شرایط خوبه خدارا شکر ولی من از وقتی

محمدرضابزرگتر شده ومی تونه رو دستاش راه بره

کارام بیشتر ومسئولیتم سنگینتر شده HONG女孩0005

آخه به هر جا وهرسوراخی سرک میکشه 笑林寺0057

روز نشده که سرش به دیوار یا زمین نخوره笑林寺0003

فاطمه شما هم خوشت میاد جیغشو درارید یا لپشو

می کشید帽帽鼠0136 یا صفت تو بغل میگیریدش ویا

لپاشو تو دهنت می کنی ومی مکی ویا دستتو زیر گلوش

محکم می زاری که نزدیکه خفه بشه منم که حرصم در میاد

هرچی میگم نکن ولی گوشت ماشالله بدهکار این حرفها

نیستHONG女孩0002

روزر کارم شده با شماسروکله زدن وهواتونو داشتنHONG女孩0011

وکار خونه خیاطیkaos licca smiley 088 هم که با وجود شما دوتا نمیشه

اینه که بیشتر روزا بابایی که ساعت دو میره سر کار محمدرضا

رو هم سر راه می بره پیش خاله فاطمه ازش نگهداری می کنه麦咪and熊熊0288 وغروب خودم میرم میارم خدا خیرش بده این

آبجی رو که از هیچ کمکی دریغ نمی کنه تو گردن همه ماها

حق داره HONG女孩0008انشالله بتونیم تو آینده جبران کنیم آقا جون

حیدر ومادر جون خیلی بهش وابسته شدن خیلی دوسش دارن 羊羊0003البته شما دختر گلم رو هم خیلی دوست دارنHONG女孩0013 ولی من نمی ذارم بدون من اونجا باشید بیشتراوقات،

 

 

 

 

اخه دلم برات تنگ میشه واینکه نهار نمی خوری باید پیش خودم

باشی که ریزه ریزه بهت یه چیزی بدمHONG女孩0005

روز جمعه 7 تیر بابایی طبق معمول رفت سر کار منم اون روز

برای نهار خیلی وقت گذاشتم بعد هم کلی کار خونه انجام

دادم موقع نهار سفره رو پهن کردم ولی برخلاف انتظارم بابایی

زنگ زد که نهارتونو بخورید دارم میرم گناوه دیر میرسم羊羊0019

ما هم که روده کوچیکه داشت روده بزرگه رو می خورد غذامونو

خوردیم ونوبت حمام محمدرضا شد بردم تو حمام 蜡笔小新0032وچون موهاش یه کم بلند ونامرتب شده بود موهاشو کوتاه کردمHONG女孩0006

با کمک دستیارم فاطمه گلیHONG女孩0008 ولی این مو کوتاه

کردن داداشی کاردست ماداد خوب تعریف می کنم

 

 

 

 

 

وقتی داداشت حمام کرد شیر بهش دادم گرفت خوابد麦咪and熊熊0171 بعد هم که  فاطمه گلی شمارو حمام دادم موهاتو سشوار زدم خیلی خوشگل شدHONG女孩0013 حالا بعد مدتها

که یه عروسی دعوت شدیم و خیلی خوشحال بودیم HONG女孩0013

شما درست یه روز قبلش قیچی رو برداشتید وجلو موهاتو به

طور ناجوانمردانه قیچی کردید HONG女孩0006حالا حسابشو کن من

چی کشیدم تو اتاق هی جلو می رفتم هی موهای چیده شما

رو می دیدم وقرمز شدم با صدای بلند که خودم هم نمی دونستم

فریاد زدم فاطمه موهاتو چیدی؟!!!!!!!!!!!!HONG女孩0012 حالا اون موقع

 

 

 

 

داشتی از کنار راه پله بالا می رفتی وبازی خطرناک می کردی

 

 

اونم دوراز چشم من نمی دونی چه طور پایین اومدی که ترسیدم بیافتی خیلی ترسیده بودی خدای من این برام آخردنیا بودHONG女孩0011 چقدربرای مدل موهات نقشه ریخته بودمHONG女孩0002 وچقدر مدل

مو از اینترنت گرفته بودم ولی همه چیزو خراب کردیHONG女孩0004

 

 

 

 

بالاخره فردا شدو یه عالمه کاررو باید به تنهایی انجام می دادم

عصر هم که باید می رفتم آرایشگاه محمدرضا رو طبق معمول

گذاشتم پیش خاله فاطمه وبا هم رفتیم آرایشگاه بعد برگشتن

هم چون موهاتو خراب کرده بودی سعی کردم با ژل یه مدل بدم

که خوشگل بشی وموهای چیده معلوم نباشه  خیلی هم خوب

شد معلوم نبود که موهاتو خراب کردیHONG女孩0007 شب هم ساعت9

 

 

بود که چهارتایی با هم رفتیم تالار یعنی رفتیم دنبال عمه هات که

به بابایی گفته بودن بیاد دنبالشون

روشون خیلی زیاده با ما که حرف نمی زنن حتی به داداشت که

طفل معصومه نگاه هم نمی کنن برام اهمیتی نداره ولی از رفتار

این جور آدما حالم بهم می خوره مغرور وخودخواه

اههههههههههههHONG女孩0005

عروسی خیلی خوش گذشت تا ساعت یک麦咪and熊熊0226

 

 

 

 

 

برگشتیم و شما خوابتون میومدفاطمه چون ازخوابت گذشته بود

کلی بهانه وگریه کردی تا خوابت بردHONG女孩0012

حیف که دوباره باتری گوشیم خوابید که از این صحنه ها عکس

بگیرم


روز جمعه 7تیر

 

 


بعداز ظهریکشنبه داشتیم فیلم میدیدیم یه لحظه مامانم از من

 

 

 

غافل شد در این موقع رفتم سراغ تمر خوراکی که آبجی از یخچال

کش رفته بود ودر دسترس من گذاشته بود  منم نمی دونستم

مزه ش چه جوریه یه تیکه از اونو خوردم 羊羊0021چشمتون

روز بدنبینه دنیا در مقابل چشمم تیره وتار شد羊羊0006 افتادم به

سرفه羊羊0022 وشروع به حق حق کردن کردم羊羊0012 که مامانم

از ترس منو تو بغل گرفت انگشتشو کرد تو دهانم وهمه تمرهارو

بیرون کشید با حرکات ناموزونی که از خود نشان دادم羊羊0015羊羊0016کلی ازم خندیدنHONG女孩0013 وموبایلشم که همیشه آماده عکس

 

 

 

 

 

گرفتن به منه

اینم شاهکار من ببین羊羊0025

اینو که می بینیدتازه یک سوم اون تمره  هست

فدای خنده های خوشگلت که یه دنیا شادی با خودش میاره羊羊0024

ای ناقلاااااااااااااااااااااااا羊羊0015羊羊0015

 

اینجاهم داشتم بازی می کردم مامانم هم تو نت بودکه یهو

رفتم لای تخت خواب وگیر کردم اول هرچی زور زدم نتونستم

بیرون بیام مامانم هم صدامو میشنید ولی فکر می کرد دارم

بازی می کنم اونوقت که موفق نشدم زدم زیر گریه CUTELOVERS0006ومامانم اومد نجاتم داد ولی از عکس گرفتن نگذشت奇想咕噜团0014

وقتی نجات یافتم مامانمو که بغل کردم احساس آرامش بهم

دست داد احساساتی شدم دوباره زدم زیر گریه CUTELOVERS0002


 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

دخترعمه ی آراد و آیسا(حنانه)
11 تیر 92 11:25
سلام دوست عزیزم .آیسا جون توی مسابقه نی نی شکمو نی نی وبلاگ شرکت کرده خواهش میکنم که کد 332 رو به 20008080200 اس ام اس کنید خیلی ممنونم .


سلام خیلی خوشحال میشم که درخواستتونو می تونستم بپذیرم ولی به چندتا رای دادم واینطور که شنیدم با یه شماره فقط به سه نفر میشه رای داد شرمنده حالا اگه شد که روی گل هیچ یک از دوستان رو زمین نمی ندازم
مامان امیر مهدی(سوده)
11 تیر 92 17:32
سلام ناهید گلم من فایر فاکسم مشکل داره وبت فقط با فایر فاکس باز میشه عزیزم فکر کنم مربوط به قالبته .برای همین نمیتونم بیام زود به زود پیشت منو ببخش عزیزم دل منم براتون یک ذره شده دوستتون دارم و میبوسمتون

الهی بمیرم خاله اشکهاتو نبینم نفسم.مامانی مواظب گل پسرم باش.




سلام ممنون عزیزم یه مدتی باز نمیشدواونم با اکسپلوور ولی الان من امتهان کردم مشکلی نداره من خودم اکثرآ با موزیلافایر فاکس میام نمی دونم قالب که مال خود سایت هست به هر حال ببخش عزیزم



negin
11 تیر 92 21:15
خدا برات حفظشون کنه.

شاد باشید


مرسی گلم
مامان رومینا
12 تیر 92 10:31
خانمی مثل اینکه اشتباهی اومده بودی پیش مابیا کامنتی که گذاشتید رو بخونید


نه عزیززم واسی خودتون بود فقط اسمو باکامنت قبلی قاطی کردم
كتي(مامان آقا مهديار)
12 تیر 92 18:25
سلام پيشاپيش از لطفتون ممنونم
لطفا به اين آدرس برين...
http://mahdiyarr.niniweblog.com/post129.php





چشم عزیزم
مامان امیرعلی گلی
12 تیر 92 20:03
سلام به به به این دخمل نازی که شما دارید خدا حفظش کنه عزیزم ممنون که به ما سر زدید بازم بیاید
مامان رومینا
12 تیر 92 22:28
خصوصی
خاله نرگس
13 تیر 92 0:39
وای من به فدات گریه بهت نمی یاد ها. آخه اونجا چه می کنی شیطون خاله


سلام عزیزم خوبی؟شیطون شده دیگه
محیامامان دینا
13 تیر 92 23:38
سلام خاله دینا در جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کرده میشه بهش رای بدین.کد 453 را به 20008080200 اس ام سا کنید ممنونت میشم.بهم خبر بدین.مرسی


چشم حتمآ
علی
14 تیر 92 16:56
سلام من یک مطلب جدیدی زدم با عنوان نینی شما اگه دوست دارین عکس نینیتون طراحی کنم بزارم توی وبم هم امار وبتون میره بالا هم دوستان از دیدن عکسها لذت میبرند اگر موافقی خبرم کن


ممنون علی جان حتمآمیام سرم می زنم چه کار خوب وقشنگی
منتظر
16 تیر 92 10:26
واخخ خ خ ..نگاه کن توروخدا ...این اتفاقا رو که لو هم نمیدی...عزیزم نگاه اشک چشمش کن..تو چزور دلت اومد...


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ بهت نگفته بودم خاله؟
مامان نسترن
17 تیر 92 17:25
سلام عزیزم. خوبی؟ امیدوارم که همیشه خوب باشی
الهام مامان علیرضا
21 تیر 92 11:00
ای وای عزیز خاله
اونجا رفتی چیکار؟
مراقب خودت باش عزیزم
یه سلام هم از همین جا به خاله فاطمۀ عزیز که اینقدر به شما دسته گل ها اهمیت میده



سلام عزیزم ممنون همین الان داشتم با ابجی چت می کردم تا پیامتونو دیدم براش فرستادم کلی خوشحال شد تشکر کرد
مامان امیر مهدی (سوده)
23 تیر 92 18:01
سلام ناهید جونم طاعات و عباداتت مقبول حق خوبی عزیزم چه خبر همه چی رو به راه انشاالله؟شاد باشی و سالم عزیزم.نی نی های گلتو ببوس.


سلام به آبجیه خوبم شما خوبید خوشحال شدم که اومدید پیشمون