فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

دختر مهتابی فاطمه گلی

اسهال محمد رضا وپرستاری مامان

1392/6/14 19:08
2,071 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای گلمINMANDY0002

وبه بچه های نازم

یه چند روزی گرفتاربودم

گرفتار بیماری محمدرضا ی گلم که اسهال داشتی اولش یه کم بود یه روزداشتی

یه روز نداشتی بردم دکتر گفت به خاطر مسافرت بود روده هاش به هم ریخته که یه

مدت زمان می بره تا خوب بشه یه قطره خوراکی به نام لومکس داد که از بس تند بود

که خودم هم نتونستم بخورم البته اولش نمی دونستم اینقدر تند دکتر گفته بود ولی

نمی فهمیدم تا این اندازه طعم ش بدهست،我是白骨精0240با قطره چکان ریختم ته گلوی هم

فاطمه وهم محمدرضا داشتن پس می رفتن我是白骨精0262نفسشو گرفت کلی

ترسیدم فاطمه هم کمی اسهالی شده بود ولی الان خوب شده 我是白骨精0388

ولی محمدرضا رو دیروزدوباره بردم دکتر معصوم متخصص اطفال که دکتر فاطمه بوده

دکتر بسیار خوب ومهربونیه محمدرضا هم کلی باهاش رفیق شده بود 兵马俑小秦0015

دوتاشربت داد به اسم زینگ سولفات وکوتریموکسازول ویه پودر که باید تو آب حل می کردیم

اسمش هم گرانول پلانتاژل بود

وقتی برگشتیم پاهاش حسابی قرمز وله شده بود که مجبور شدم پاهاشو باز بذارم ولی

نمیشد یه لحظه تنهاش گذاشت در غیر این صورت همه جارو نجس می کرد

قربونت برم مامان جون که چقدر دردت می کرد  همین که می خواستم بشورم یا پماد

بزنم صدای جیغت بلند می شد 兵马俑小秦0019با اینکه من مرتب بهت پماد می زدم

وتند تند عوضت می کردم ولی این اتفاق بد برات افتاد چون اسهال اسیدی هست وپاهای

خوشگلت هم نازک منم مرتب میشستم که نباید این کارو می کردم چون پاهات هرچی

خشک باشن زودتر خوب میشه خاله زهره گفت تا می تونی خشک نگهش دارتازودتر خوب

بشه پمادها هم که بیشتر پوستت رو نازک می کردن این بود که از داروی گیاهی به اسم

ترنج که نارنجی رنگ هست استفاده کردم که عالی بود وپوستت رو ضخیم کرد وزخمهات

دارن خوب میشن نمی دونی روز اولی که پاهات زخم شده بود چه بر سر دوتاییمون اومد باز

خوب بود فاطمه خونه خاله زهره گذاشته بودیم وگرنه نمی تونستم به هیچ کدومتون برسم

فقط وقتی خواب بودی می تونستم دستشویی ونماز وخوردن غذا ویا به کارهای دیگه برسم

ولی خوب می دونم همش به خاطر دندونات بود آخه دوتا مرواریدای سفیددیگت زده بیرون که مبارکت باشه عزیزم兵马俑小秦0007 البته دندون بالایی سمت راستت هنوز یه کم زیر

گوشت هست ولی می دونم که چقدر اذیتت می کنه تابیرون بیاد 兵马俑小秦0010

به خاطر همین مرتب هرچی به دستت بیاد می کنی تو دهنت兵马俑小秦0002

وقتی داشتی دوتا دندونای پایینتو هم که در می آوردی همین طور اسهال داشتی بر خلاف

فاطمه که برا دندون دراوردن هیچ اذیت نشد خلاصه که چندروزی از بس گرفتار بودم که همه

کارهارو هل هلکی انجام می دادم دستام تمام زخمی شدن از سوختن روی اجاق گاز گرفته

تابریدن با چاقو  وگیر کردن لای در که از همه بدتر بود وحسابی بریده شد قربون فاطمه برم

وقتی این بلاهابرسرم میومد وصدای آخ منو می شنید می دوید میومد دلداریم می داد

می گفت مامان یه وقت گریه نکنیاخوب میشه اشکال نداره INMANDY0018

دست روی سرم می کشید وبوسم می کرد عین خودم که باهاش این رفتارو می کردم

نمی دونید چقدر حالم خوب می شدINMANDY0020چقدر خوشبختم که یه دختر

دلسوز دارم INMANDY0019من قربونت برو که اصلآوقت نمی کنم خوب بهت برسم

از نظر اموزشیINMANDY0009

خوب خیاطی هم جای خود دارد بعد اذان صبح پامی شم دیگه نمی خوابم تا شمانازگلا خوابید

من می تونم به خیاطی ،لباس شستن ،ظرف شستن وغذادرست کردن بپردازم کاش باباییت

پیش من بود تا می فهمید کارهای خانومها همچی آسان نیست که به چشمشون نمیاد ومیگه

خوشبحالتون که توخونه اید  حاضر بودم یه مدت منو بابایی جامونو عوض می کردیم تا مزه شو

می چشید که کار خونه مشخص نیست وهمش تکراریه هرچی هم انجام می دی چن دقیقه

بعد میشه مثل اول وقتی بابایی این حرفهارو می زنه دلم می گیره خسته میشم من کسی

نیستم که به این راحتی جا بزنم واز کار خسته بشم تازه بیکاربودن برام یه مریضیه این درک

نکردن وبه چشم نیومدن از جانب دیگران هست که منو افسرده وخسته می کنه  دلم  خیلی

گرفته فاطمه با این سن کمش چقدرمنو میفهمه قربونت برم که من به عشق شما نفس

می کشم وبه عشق شما هست که زنده ام INMANDY0013

جمع بندی

##عزیزکم نخود فرنگی مامان مرواریدهای سفیدت دراومدن اون دوتا بالایی رو

میگم ولی سمت راست هنوز یه کم زیر گوشته

##اسهال شدید داشتی تا حدی که پاهات له شدن وسختگی پیدا کرد兵马俑小秦0006

##ازدیگران خوب تقلید می کنی 兵马俑小秦0017

##چشمک می زنی兵马俑小秦0004

 

راستی تواین ماه برده بودم وزن گیری وقت نشد اندازه هارو بذارم

وزن: 9/700

قد: 72سانت

دور سر45

خداراشکر همه چیز نرمال بود ولی فکر کنم الان کلی وزنت کم شده

 我是白骨精0129我是白骨精0129

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان امیر مهدی(سوده)
14 شهریور 92 19:56
سلام عزیزم خوبی ؟مطالبتو که کامل نیست وقتی داری مینویسی بذارشون ثبت موقت گلم اون موقع تا وقتی از ثبت موقت بیرون نیاری نشون داده نمیشه.پسر ناناز و دخمل گلتو ببوس


ممنون از راهنماییتون سوده جون چشم
S♥gAnD
15 شهریور 92 10:29
کامل شد به ما رمز بدی هااااااااااا

رمزشو بر می دارم عزیزم

مریم--------❤
17 شهریور 92 15:56
سلام عزیزم
ایشالله هیچ وقت دیگه مریض نشن
امیدوارم حال محمدکوچولو هم سریع بهتر بشه
به به با دکتر هم ک صمیمی شدین کوچولو


سلام عزیزم
ممنون خاله جون
بازم ممنون
این محمدرضا با آقایون بد جطوری میونش جوره از نوع صفت وسختش
مریم--------❤
17 شهریور 92 15:57
مروارید های کوچولو مبارک باشهبه خوبی استفاده کنی


ممنون خاله حالا که خوب مامانمو گاز می گیرم تابعدا ببینم باهاشون چکار کنم
مریم--------❤
17 شهریور 92 15:59
دستات بهتر شدن؟


ممنون عزیزم خدارا شکر بهترن ولی نمک یا مایع واین جور چیزها که بهش بخوره آتیش می گیرم
آیسان مامان ماهان
18 شهریور 92 8:50
ووووووووووی،،چه نامرده حباب جونی من فک میکردم زدن با همسری سر و کله همو شکستن پس بگو رفته حسابی خوشگذرونیشوخی کردم ایشالله موفق باشن،مبارکشونم باشه،ما هم با وجودش پز دوستیمونو بدیم


اره جونم امیدوارم همه ما شما مامانای دیگه خانواده ای خوشبخت داشته باشن
آیسان مامان ماهان
18 شهریور 92 9:08
با نظرت کاملا موافقم،حق با شماست خوب میارزه که وب خوش آب و رنگ و بچگونه کمی دیر لود بشه،،حرفمو پس میگیرم


سلااااااام نه عزیزم من خودم هم کلی وقتم گرفته میشه تاشکلکهارو بذارم بعضی وقتها میگم حالا این شکلکها نباشه چی میشه ولی باز دست از کارم بر نمی دارم حرف شما هم کاملآ صحیح هست تصمیمم جدی شده برا اینکه تعدادشونو کمتر کنم[
خاله نرگس
20 شهریور 92 13:02
الهی من بگردم . خدا رو شکر که الان بهتره. مسافرت خیلی سخته با بچه ها. انشاله همیشه هر دوشون سالم و سلامت باشن. می بوسمتون خوشگلای من.


سلام نرگس جون خوبید
ممنون عزیزم خیلی خوشحال شدم تشریف آوردید
آره ترس از اینکه بعدش مریض میشن آدمو کلافه می کنه