اسهال محمد رضا وپرستاری مامان
سلام به همه دوستای گلم
وبه بچه های نازم
یه چند روزی گرفتاربودم
گرفتار بیماری محمدرضا ی گلم که اسهال داشتی اولش یه کم بود یه روزداشتی
یه روز نداشتی بردم دکتر گفت به خاطر مسافرت بود روده هاش به هم ریخته که یه
مدت زمان می بره تا خوب بشه یه قطره خوراکی به نام لومکس داد که از بس تند بود
که خودم هم نتونستم بخورم البته اولش نمی دونستم اینقدر تند دکتر گفته بود ولی
نمی فهمیدم تا این اندازه طعم ش بدهست،با قطره چکان ریختم ته گلوی هم
فاطمه وهم محمدرضا داشتن پس می رفتننفسشو گرفت کلی
ترسیدم فاطمه هم کمی اسهالی شده بود ولی الان خوب شده
ولی محمدرضا رو دیروزدوباره بردم دکتر معصوم متخصص اطفال که دکتر فاطمه بوده
دکتر بسیار خوب ومهربونیه محمدرضا هم کلی باهاش رفیق شده بود
دوتاشربت داد به اسم زینگ سولفات وکوتریموکسازول ویه پودر که باید تو آب حل می کردیم
اسمش هم گرانول پلانتاژل بود
وقتی برگشتیم پاهاش حسابی قرمز وله شده بود که مجبور شدم پاهاشو باز بذارم ولی
نمیشد یه لحظه تنهاش گذاشت در غیر این صورت همه جارو نجس می کرد
قربونت برم مامان جون که چقدر دردت می کرد همین که می خواستم بشورم یا پماد
بزنم صدای جیغت بلند می شد با اینکه من مرتب بهت پماد می زدم
وتند تند عوضت می کردم ولی این اتفاق بد برات افتاد چون اسهال اسیدی هست وپاهای
خوشگلت هم نازک منم مرتب میشستم که نباید این کارو می کردم چون پاهات هرچی
خشک باشن زودتر خوب میشه خاله زهره گفت تا می تونی خشک نگهش دارتازودتر خوب
بشه پمادها هم که بیشتر پوستت رو نازک می کردن این بود که از داروی گیاهی به اسم
ترنج که نارنجی رنگ هست استفاده کردم که عالی بود وپوستت رو ضخیم کرد وزخمهات
دارن خوب میشن نمی دونی روز اولی که پاهات زخم شده بود چه بر سر دوتاییمون اومد باز
خوب بود فاطمه خونه خاله زهره گذاشته بودیم وگرنه نمی تونستم به هیچ کدومتون برسم
فقط وقتی خواب بودی می تونستم دستشویی ونماز وخوردن غذا ویا به کارهای دیگه برسم
ولی خوب می دونم همش به خاطر دندونات بود آخه دوتا مرواریدای سفیددیگت زده بیرون که مبارکت باشه عزیزم البته دندون بالایی سمت راستت هنوز یه کم زیر
گوشت هست ولی می دونم که چقدر اذیتت می کنه تابیرون بیاد
به خاطر همین مرتب هرچی به دستت بیاد می کنی تو دهنت
وقتی داشتی دوتا دندونای پایینتو هم که در می آوردی همین طور اسهال داشتی بر خلاف
فاطمه که برا دندون دراوردن هیچ اذیت نشد خلاصه که چندروزی از بس گرفتار بودم که همه
کارهارو هل هلکی انجام می دادم دستام تمام زخمی شدن از سوختن روی اجاق گاز گرفته
تابریدن با چاقو وگیر کردن لای در که از همه بدتر بود وحسابی بریده شد قربون فاطمه برم
وقتی این بلاهابرسرم میومد وصدای آخ منو می شنید می دوید میومد دلداریم می داد
می گفت مامان یه وقت گریه نکنیاخوب میشه اشکال نداره
دست روی سرم می کشید وبوسم می کرد عین خودم که باهاش این رفتارو می کردم
نمی دونید چقدر حالم خوب می شدچقدر خوشبختم که یه دختر
دلسوز دارم من قربونت برو که اصلآوقت نمی کنم خوب بهت برسم
از نظر اموزشی
خوب خیاطی هم جای خود دارد بعد اذان صبح پامی شم دیگه نمی خوابم تا شمانازگلا خوابید
من می تونم به خیاطی ،لباس شستن ،ظرف شستن وغذادرست کردن بپردازم کاش باباییت
پیش من بود تا می فهمید کارهای خانومها همچی آسان نیست که به چشمشون نمیاد ومیگه
خوشبحالتون که توخونه اید حاضر بودم یه مدت منو بابایی جامونو عوض می کردیم تا مزه شو
می چشید که کار خونه مشخص نیست وهمش تکراریه هرچی هم انجام می دی چن دقیقه
بعد میشه مثل اول وقتی بابایی این حرفهارو می زنه دلم می گیره خسته میشم من کسی
نیستم که به این راحتی جا بزنم واز کار خسته بشم تازه بیکاربودن برام یه مریضیه این درک
نکردن وبه چشم نیومدن از جانب دیگران هست که منو افسرده وخسته می کنه دلم خیلی
گرفته فاطمه با این سن کمش چقدرمنو میفهمه قربونت برم که من به عشق شما نفس
می کشم وبه عشق شما هست که زنده ام
جمع بندی
##عزیزکم نخود فرنگی مامان مرواریدهای سفیدت دراومدن اون دوتا بالایی رو
میگم ولی سمت راست هنوز یه کم زیر گوشته
##اسهال شدید داشتی تا حدی که پاهات له شدن وسختگی پیدا کرد
##ازدیگران خوب تقلید می کنی
##چشمک می زنی
راستی تواین ماه برده بودم وزن گیری وقت نشد اندازه هارو بذارم
وزن: 9/700
قد: 72سانت
دور سر45
خداراشکر همه چیز نرمال بود ولی فکر کنم الان کلی وزنت کم شده