اولین شعر فاطمه در مهد
سلام
فاطمه گلی امروز از بس ذوق داشتم که شما اولین شعر مهد رو که یادتون
دادن خوب یاد گرفتی که گفتم حیف هست اینو تو وب نذارم عزیزم
خانم معلمت کلی تعریفت رو میده این جور که معلومه ومیگن با استعدادترین
ومودب ترین شاگر کلاس هستی نمی دونی برای یه مادر چقدر شیرین ومایه
افتخار هست که بگن چقدر بچه شما مودب وبا فهم ودرکه چقدر خوب یاد میگره
همه چیز رو خدایا شکرت به خاطر این نعمت بزرگ
دیروز که از مهد برگشتی اونم با صالحه دختر خاله ت که چقدر به هم وابسته اید
وچقدر صالحه هواتو داره وکیف وچیزهای دیگت رو برات نگه می داره بدون اینکه
بهش بگی تا شما یه دل سیر بازی کنید خلاصه گفتی مامان خانم معلم
گفته اگه خدایی ناکرده یه جایی آتش گرفت باید سریع به پلیس آتش نشانی
زنگ بزنید تا بیان آتش رو خاموش کنند عزیز دلم چقدر با ذوق تعریف می کردی وفردا
هم که دوشنبه ١٤مهر هست همایش آتش نشانی دارید وپس فردا هم همگی با مامانا
میرید پارک همراه با کلی بادکنک به دست
واما امروز که بردمت مهد نمی دونم چرا دلت نمی خواست من ازت جدا شم همیشه
می گفتی مامان برو تو ماشین بشین تا من کلاسم تمام شه ولی امروز به زور جیم
شدم خانم معلم می گفت بعد شما یه کم گریه کردیدیه وبعد آروم شدی
و وقتی اومدم ببرمت خونه داشتید بازی می کردید دویدی اومدی تو بغلم سلام کردی
وبوس وبعد هم گفتی مامان امروز خیلی به من خوش گذشت یه شعر هم یاد گرفتم
ومرتب امروز تو خونه می خوندی بابایی هم که اومد براش خوندی وقرار شدوقتی شب
از سر کار برگشت برات یه جایزه بگیره که چقدر عاشق این جور قولها هستی
واما شعر جدید سلام هست
سلام
سلام سلام بچه ها چطوره حال شما؟
خوب شد شمارو دیدم به مدرسه رسیدم
مدرسه جای درسه بچه نباید بترسه
الان خودتو صدا زدم اومدی پیشم شما خوندید منم نوشتم آفرین به
دختر گلم نازو سنبلم فدات بشم