دختر مهتابی فاطمه گلی

اسم من فاطمه به زبون خودم تاتنه توتولو ست عمه ها بهم میگن نازیلا,4دی 1388 ساعت 2و47 دقیقه بعداز ظهرجمعه دربيمارستان ١٧شهريور دراولين ماه ازفصل سرد زمستان متولد شدم همه بهم میگن بانمکی تازشم موهام یه کم فرفریه بابام که عاشق موهای منه.......... نقاشی رو خیلی دوست دارم مامانم این وبلاگ وبرام ساخته بعد که بزرگ شدم خودم ادامش میدم دوست دارم تواین مدت با شمانی نی ها بزرگ شم باهم دوست باشیم وچیزهای خو ب خوب ازهم یاد بگیرم دوشتون دالم یه عالمه ................. ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, وحالا داداش فاطمه ،محمدرضا که در تاریخ 91/8/25 دربیمارستان سلمان فارسی چشم به جهان گشودو با آمدنش دنیارو زیباتر ساخت وگرمی روبه ما هدیه داد واز این به بعد این دو فرشته دل مامان و بابا در این وبلاگ خاطراتشون با هم ثبت میشه امیدواروم این دفتر خاطرات پراز خاطرات شیرین شود ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ، رویایی که همان دنیای من است، وشمایی که همان دنیای من هستید….

( باقلم مامان ناهید ) 145 مطلب

تعداد مطالب : 145
تاریخ عضویت : 31 فروردین 91