خرید...................کامل شد
سلام به شکوفه های نو بهاریم ودوستان گل بهاریم
همگی خوبی؟ اینجا که چندروزی از بوی بهار خبری نبود وهمش تابستون بود
گرمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ولی به لطف خدای مهربون امشب کلی هوا با حال شده پنجره ها بسته اند
هوا یه کم بارانیه با وجود اینکه ساختمون ما از همه
خونه هایی که رفتم خیلی گرمتره هرکی وارد میشه میگه وای چقدر خونتون
گرمه ولی ما به گرماش عادت کردیم
خوب پیشاپیش عیدرو به همه دوستان خوب ومهربون وخانواده گرامیشون تبریک میگم
سالی خوب داشته باشید همراه با سلامتی
خوب حالا بریممممممممممممممممم
دیروز دوتا لباس مجلسی داشتم که تموم شد اومدن بردن از فکرش راحت شدم
که به موقع تحویل دادم وعصر هم که سه تایی رفتیم خونه آقا جون
حیدر،چراااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون یه تیکه فرش وفرش راهرو ویه تیکه هم موکت بود که ارزش بردن به قالی شویی
رو نداشت و چون جا برا شستنش نداشتیم رفتیم خونه آقا جون شستیم شام هم
اونجا تلپ بودیم بیچاره هاااااااااااااااااااااااااا همه دردسرهامون برا اوناست
خوب دیگههههههههه
امروز هم محمد دایی بهرام بعداز ظهر اومد خونمون آخه به باباش گیر داده بود که دلم برا
محمد رضا تنگ شده می خوام برم پیشش که اومد کلی با محمدرضا حال کردبعد ساعت
4همگی باز رفتیم خونه آقا جون که فرشهارو بیاریم سر خیابون دو سه جا پیاده شدم تو این
فاصله اومدم دیدم کلی با هم درگیر شدین فاطمه با محمد دایی رو میگم در کل فاطمه میونش
زیاد با پسرا خوب نیست ومحمد هم یه کم خوشش میاد بچه های کوچکتراز خودش رو سر به
سر بزاره ولی بچه اند دیگه من که از کار بچه ها ناراحت نمی شم
خوب محمد رو گذاشتم پیش مادر جون با فاطمه رفتم سر خیابون که خرید لباس عیدشون رو
کامل کردم فقط مونده یه دامن برا فاطمه خودم بدوزم واگه وقت کنم یکی دوتا لباس فقط یه
کفش واسی خودم خریدم بعدآ عکس خریداتونو می زارم که بمونه برا یادگاری ولی
می دونید که خرید برا بچه های گلمون چقدر لذت بخشه بابایی هم که هرچی بهش گیر
دادم میگه من همه چیز دارم شما برید خریرتونو کنید من حوصله خرید مرید رو ندارم مجبورم
خودم براش دست به کار شم