یه روز شماردیگه از زندگی فاطمه گلی
بازم سلام امروز 5شنبه هست بابایی بعداز ظهرسه شنبه اومد مرخصی بازم جمعمون جمع شد وخوشحال ای ول خوش به حالمون شد یه مهمان عزیز تو ماه رمضان اخه بابایی بیشتراز اینکه پیش ما باشه سر کاره حالا عید تو دختر گلمه که از سروروی بابایی بالاوپایین می پری وقتی بابایی اومد بیداربودی کلی ذوق زده شدی یهوگفتی سلام علیککککککککککککککککککم بعدپریدی تو بغل بابایی بعد تو اغوش فشردیش وهمینجوری از ته دل می خندیدی................... عصر هم که سه تایی رفتیم خونه اقاجونت یکی دو ساعتی نشستیم افتار هم که خونه خودمون بودیم شب من تادیر وقت بیدار بودم وکار تو آشپزخونه که تموم نمی شد شما گلم هم تایه ادم بیدار هست خواب ن...