فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

دختر مهتابی فاطمه گلی

امروز بابايي رفت بوشهردنبال كاربيمه براي گرفتن خسارت ماشين

1391/7/19 22:12
416 بازدید
اشتراک گذاری

بمیرم از روزیی که بابایی اومده نتونسته حتی یک ساعت پیش ما باشه اگرهم بوده یا خسته

یا از درد پاهاش نتونسته اروم بگیره قضیه تصادف هم به کارای روزانش اضاف شده یا اگر هم

یه روز بیکار باشه بالاخره یکی براش کار درمیاره  به گفته خودش نه میاد مرخصی بلکه تازه

 کاراش شروع میشه 

چهار شنبه ١٢مهر بابایی باز صبح زود از خونه زد بیرون یه جرستقیل گرفته بود که ماشینو

تا بوشهر برای کارشناسی به اداره بیمه ببره نزدیکای ظهربود که زنگ زدم کارشون انجام

شده بود حالا برازجان بود داشت قطعاتی برای تعمیر ماشیتن می خرید من تا ساعت سه

 منتظرشدم نیومد اونوقت پیام داد که من خونه بابام هستم دارم نهار می خورم بعدشم میرم

برازجان من هم که تا اون موقع نهار نخورده بودم از گرسنگی داشتم هلاک میشدم حرسم

دراومد خوب دیگه نمیشه کاریش کرد عجله داشت سرشم شلوغ بود نتونست خودشو به

 خونه برسونه باید درکش می کردم حالا دیگه کارش گرفته صبح زود میره شب میاد

طرف که تو بیمه یه امضاءکردورفت وکلی از کاروزندگی مارو انداخت حالا بیمه که تمام وکمال

خصارت رو نمیده شب هم که بابا احمد اومد خوردو خسته که دیگه نای حرف زدن با مارو نداشت

خدایا راضیم به رضای تو

شکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سپیده
15 مهر 91 18:27
سلام. وبلاگ "کودک من" پستی را به عنوان "شیرین ترین لحظه زندگی من" گذاشته. خوشحال می شم در صورت تمایل شما هم شرکت کنید. www.koodakeman91.niniweblog.com
مامان امیرعلی
16 مهر 91 21:52
آخی انشالله بلابه دور
زهره (مامان نازنین زهرا)
18 مهر 91 15:34
خدارو شکر که تصادف به خیر گذشت. ایشالله بابای فاطمه جونم زودی برمیگرده پیشش. ایشالله که همیشه از بلا دور باشید. آپیدم