تولد ت مبارک ............
سلام به گلهای زندگیم
چه قدر خوشحالم که تونستم بازم بیام براتون بنویسم این دو سه روز اصلآ حالم
خوب نبود حوصله نداشتم یه کم غصم گرفته بود ولی دارم خودمو جمع وجور میکنم
حالم بهتر شه ولی بیشتر نگران شما فاطمه گلی هستم خیلی حساس
شدی مخصوصآ وابسته به بابایی الان هم که وضع کار شرکت بل کل به هم ریخته
فعلآفقط بابایی سرکار هست البته اونم تو هواست به همین خاطر اعصابش داغونه
هروقت بابایی بخواد بره بیرون دنبالش گریه می کنی یا مجبور میشه با خودش ببرتت
یا اینقدر گریه می کنی که به زور آرومت می کنم یا اینکه میگی باید چهارتاییمون
با هم بریم حالا هر جا که می خواد باشه قربونت بره مامانی که چقدر با معرفت ودوست
داشتنی ، مثلآهمین امروز منو شما و داداشی می خواستیم بریم دکتر پیش دندان پزشک
چون دندونم درد می کرد اینقدر گریه کردی وبهانه گرفتی که باید بابام هم بیاد بابایی هم که حوصله نداشت بیاد آخرش برگشتیم بعد کلی التماس کردی که دیگه گریه نمی کنم
بریم دردر ولی دیگه دیر شده بود این بود که بردمت خونه همسایه( عمو عباس )وکلی با عروسک خاله لادن بازی کردی وبهت خوش گذشت خاله لادن سوم دبیرستان
هست عروسکشو خیلی دوست داره به هیچ کس نمیدش مامانش می گفت چون فاطمه
چیزی خراب نمی کنه ودوستش داره فقط به اون میدش راست میگفت شما عزیز دلم هیچ
وقت عادت ندارید چیزی رو خراب کنید تنها لباس عروسکاتو از تنش می کنی که می گی
کثیف شدن باید بشورمش بعد من باید تنشون کنم داداشی هم که این روزها کارش شده آواز خواندن خوب با هم حرف می زنیم من میگم اونم بلافاصله جواب میده آخ که می خوام
بخورمش از بس دندونامو رو هم فشار میارم که درد میکنن چکار کنم نمی تونم گازش بگیرم با
این کار خودمو آروم می کنم
برای دیدن عکسهای تولد محمد
این عکسها مربوط میشه به تولد محمد دایی بهرام که در روز جمعه 27 بهمن
بیرون تو خونه باغ یکی از دوستان دایی برگزار شد مراسم بسیار ساده ولی
در عوض شورو شوق خاصی داشت به بچه ها حسابی چسبیدچون همه با
هم شمعو فوت کردن
تولدت مبارک محمد جان عزیز عمه
اینجا هم که مامانیش داره شمعو روشن میکنه
همه منتظرن که کیک رو تو وسط بذاریم
اونی که لباسش بنفش هست محمده
همه با هم شمعو فوت کردن نمی دونید فاطمه چه ذوقی کرده بود پشت سر هم شعر
تولدو می خوند یه جمع صمیمی بدون تشریفات البته نهارو میوه وشیرینی هم بود
قسمت جالبتر کادو تولد بود که من نتونستم عکس بندازم باید به داداشی می رسیدم
به گفته خودشون حمله به طرف کیک که منتظرن کیکو بخورن
نرجس دایی روح الله
فاطمه دایی الله کرم اینم آدرس وبلاگش که تازه ساخته
سینا پسر خاله زهره
گل پسرم محمدرضا که خوابه
من خیلی خسته بودم نتونستم عکسهای خوب از صحنه های بهتری بگیرم این خونه
باغ اونقدر بزرگه وجای دیدنی زیاد داره که حالا حیفم اومد که چرا ازبچه ها جاهای
مختلف عکس نگرفتم ولی بازم انشالله میریم برای یادگاری عکس می گیرم براتون
میزارم گلهای نازم