بازم دوتا دیگه از شعرهای فاطمه گلی
زنگوله پا
زنگوله پا کنار جوراه میره زیر درختهای هلو راه میر ه
جست می زند روی دو پا می زنه به زیر شاخه ها
از اون بالا چند تا هلو گیر می کنه به شاخ او
باغ هلو که ساکته همیشه پراز صدای حرف وخنده میشه
زنگوله پا باغ رابهم می زنه شده درختی که قدم می زنه
آقا خرگوشه
یه روز آقا خرگوشه رسید به بچه موشه
موشه دوید تو سوراخ خرگوشه گفت آخ
وایسا ویسا کارت دارم من خرگوش بی آزارم
بیا ازسوراخت بیرون نمی خوای مهمون
موشه یواش اومد بیرون یه نگاهی کرددبه مهمون
دید که گوشاش درازه دهنش بازه بازه
شاید می خواد بخوردم یابا خودش ببردم
میرم پیش مامانم اونجا می مانم
مادر موشه عاقل بود زنی باهوشو کامل بود
یه نگاهی کرد به مهمون گفت آی بچه جون
این خرگوشه خیلی خوب ومهربونه
پس برو پیشش سلام کن بیارش خونه