بازسرما وبازم سرما خوردگی ............................
بازم فصل زمستان وباز سرما خوردگی وانتقال ویروس به هم که کوچولوهای من این مدلی سرما خوردن عصر چهار شنبه 6دی 1391 در حالی که بابایی سر کار بود منم تواین مدت در گیر محمد رضا بودم بعداز خوب شدن شکستن دستاش ختنه شد وحسابی خسته و کلافه بودم وتنهایی با دو بچه تو خونه حوصلمون به کلی سر رفته بود طفلی فاطمه گلم هی چرخ می خورد می گفت مامان من خستم شده دلم سوخت این بود که رفتیم خونه بابام وشب هم اونجا موندیم محمدرضا اون شب خیلی ناارومی می کرد اخه هنوز زخم داشت به مامیش چسبیده بود من نمی دونستم با اینکه چربش هم می کردم غافل از اینکه ..................... نزدیکای صبح فاطمه لجبازیش گل کرد ونذاشت پتو بندا...
نویسنده :
( باقلم مامان ناهید )
1:07